سیمین بانو

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹
آبان

ناراحت


خدایــــا اجـازه هـــســــت ناصـبوری کنمــــ؟!
به بزرگـــیــــت قســــم از صـبوری خســــته امــــ
از فریــــادهـــایــــی که درگـــلـویــــم خفه مــــاند و مــــی مــــاند
از اشــــک هـــایــــی که شــــب هـــا بالـشــــم را خیــــس مــــیــــکند
و تو شــــاهـــد آن هـــســــتیــــ
از حرف هـــایــــی که زنده به گـــور شــــد در دلـمــــ
آســــان نیــــســــت در پـــس خنده هـــای مــــصـنوعیــــ
گـــریــــه هـــای دلـت را در بی پـــناهـــیــــت
و در پـــشــــت هـــزاران دروغ پـــنهـــان کنیــــ
آرزوی پـــرواز دارم
  • سیمین فراز
۱۲
آبان

نشستم پایه درد و دل یه مادر میگفت از زندگیش اینجور.

پسری دارم که تو جبهه موج انفجار باعث شده مغزش مشکل پیدا کنه، کاراش دست خودش نیست، هر روز برای من نزدیک سه تا چهار تا شیر میخره، واسه خودش شعر میخونه صدای ضبط و تلوزیون رو بلند میکنه، میره امام زاده ( به قبرستون شهرمون میگن ) سر قبر مرده ها قرآن میخونه مردمم فک میکنن قرآن خونه بهش پول میدن عروسم پولو قبول نمیکنه بهش میگم عیب نداره پولو ببر بده مسجد محل، داروهاشو نمیخوره مجبوریم با غذاش مخلوط کنیم بدیم تا نفهمه چون عصبی و ناراحت میشه، پسرمو دوست دارم، دولت خونه داده بهش اونور خط کمربندی هر روز صبح میاد پیشم و من دلواپسم آخه سرشو میندازه پایین و از وسط کمربندی رد میشه میترسم... 

چشماش اشکی میشه، صدا نوحه میاد رو میگیره .

این یکی از صد هزار آدمی که زندگیشو داده برای من و تو امسال ما، کجاییم؟ چیکار میکنیم؟ 

امروز شندیم یکی میگفت قراره اونایی که روشون اسید ریختن جزو جانبازا حسابشون کنن، فقط موندم مات و مبهوت !

البته زیاد مات نشدم و یه پوز خند زدم، رفتم تو فکر اینکه کجا دارم زندگی میکنم؟ آدما چرا عجیبن؟

شبکه خبری نیویورک را نشان داد که در عزای حسین خود بودند و میان آنها مسیحان با تعجب تماشا میکردند، آنها غذا توزیع میکردند و بطری های آب مدنی که روی آن روایت تشنه لبان کربلا نوشته بود و خانم های مسیحی که دور خانمی محجبه مسلمان جمع شده و او برای آنها از اسلام و کربلا و حسین میگفت، علاقه شدید دارم به اینکه بروم کشور بیگانه و نوع برخورد مسیحیان را از نزدیک ببینم، از همه بهتر اینکه خود به یک مسیحی راجب دینم بگم، مسیحیت! چقد راجب آن میدانی همان تویی که میخوانی؟آنقدر از اسلام میدانی که از مسیحیت بدانی؟


پیامبر در جایی سخنی گفته اینکه: خوشابحال انسانهایی که با یک کتاب و چند خط مسلمان میشوند خوشابحال آنها.


تا حسینی شویم راه زیاد است.

تا زینبی و فاطمی شویم راه زیاد است.


در شهر ما در شب دهم محرم رسمی به اسم "پامنبری" رواج دارد آن هم در مناطقی به اسم "سرپیر، میخچه گران، شیرکش، گرگانجدید " 


التماس دعا


  • سیمین فراز
۱۱
آبان


Mr.Mustache


ڪـبڪـ من خروس نمــے خواند (!)ڪـبڪـ من اولین برفـــے ڪـه آمـد
ســرش را ڪــرد زیــر آن ،
تا حقیقـــت رفــتن تـــو را نبینــد.
ڪـبڪـ مـــن ســـرما خورده است ؛
ڪـبڪـ من آن قــدر ســرش را زیر بــرف نگــه داشتــه،
ڪـه سینه پهلو کرده است...
ڪـبڪـ من دیگــر بخواهــد هــم نمـے تـــواند بخــواند،
نه خـــروس، نـــه قنــارے.../.
ڪـبڪـ مــن خروســـڪ گرفته و در بســـتر بیـــمارے ست . (!)ڪـبڪـ من مــدام نـام ڪســے را مـــے برد...ڪـبڪـ من دارد از دستـــم مـــے رود... /

  • سیمین فراز
۰۸
آبان

ما که اون دوران نبودیم ولی شنیدیم که جوونای هم سن و سالمون یا حتی کوچیکتر از خودمون چطور واسه ی وجب خاک وطنشون جون دادن، جوونایی که تشنه شهادت بودن، همونایی که الان پدر و مادراشون بعد اندی سال منتظر پسر یاشایدم دخترشون هستن، آره داریم ما دختر شهیدم داریم کمن ولی مث مرد تو میدون نبرد بودن و مث مرد جنگیدن، نمیشه احساس هیچ کدومو درک کرد خانواده ها شون، هیچ کدومو، سوالم اینه تاحالا نشستی با خودت خلوت کنی؟ خودتو ی بارم جا اونا بزاری؟ حاضر بودی بری جونتو فدا کنی؟ حاضری مادر و پدرتو چشم انتظار کنی اونم اندی سال؟ حاضری بری و فقط ازت یه پلاک بمونه؟ بازم میگم تا نباشی جاشون درک نمیکنی.

عشق ینی انتظار تو دل ی مادر بی قرار ...

با دین و ایمونشون کار ندارم چون تو همه ادیان هستن که واسه حفظ دینشون جنگیدن، با این کار دارم ما چیکار داریم میکنیم؟ حتی یکی از امام هام گفته با علم روز زندگی کنین، اما همین علم روز باید باعث بشه همه چیزو فراموش کنیم و قیدشو بزنیم؟

اُمل یعنی چی؟ ( کسی که لباس و ظاهرش یا افکارش مطابق زمانه نیست )

بعد سرچ کلمه اینو پیدا کردم، تموم توجه هم به همین یه کلمه است ( مطابق زمانه نیست ) کدوم زمانه؟ این زمانه! آن زمانه! برداشت من اینه، کسی که قرار لباس، ظاهرش و افکارش باعث بشه دینش زیر خط سوال بره همون بهتر مطابقت نکنه.

افتخار میکنم به خودم که حجابم فاطمه زهرایی هس.


تنها درک خود برای راحت زندگی کردن یا درک همه ...

اینکه داری با یه خانواده زندگی میکنی، نباید تنها خودتو درک کنی و دنبال آرامش و راحتی خودت باشی، یه خانواده تشکیل شده از چند نفر، درست مثل اعضای ی بدن هستن، طوری که وقتی یکی از اعضای بدن صدمه میبینه بقیه هم نیروشون ضعیف میشه، وقتی یکی از اعضای خانواده ام طوریش میشه همه ناراحت میشن، پس آرامش یه خانواده برای همه هست، باید تلاش کنن باهم آرامش و راحتی داشته باشن، اما صحبتم با اون دسته است که فقط آرامش و راحتی برای خودشون میخوان، به مادر و پدری که جوون میکنه تا آرامش و براش فراهم کنن نگاه نمیکنه و به خودش و مدلاش و غیره و غیره توجه میکنه، آخرشم میره از پیش پدر و مادرش و بازم پدر و مادر که با دعاهاشون واسه خوشبختی بچه شون زندگی میکنن، و اون بچه باز هم غرق آرامش و راحتی خودشه.

کجاییم؟ یادمون میره ما اگه اینجاییم با زحمتای کیه؟ با کار کردن های پدر یا دلنگرونی مادر؟

خدایا شکرت نیستم ناشکرت .

قانع ام به همین زندگی و آرامش و راحتیش، واسه پدر و مادرمم جونمو میدم و حاضر نیستم ببینم خار میره تو دستشون ...

آره من اینم، همونی که با اینکه تو آستانه دهه سوم زندگیشه هنوزم از مادرش برای هر کاری اجازه میگیره، هنوزم قانع به چیزای ارزون، هنوزم قانع... با اینکه بعضی وقتا شیطونه گولش میزنه ولی ته دلش ته ته دلش هنوز همون طوریه همونطوری به نوبه خودش :)

لیاقت میخواهد مهربانی من!
لیاقت میخواهد اشک های من!
لیاقت میخواهد دیدن لبخند از ته دل من!
داشتن من لیاقت میخواهد و تو با شکستن دل و بغض گلوم بی لیاقت ترین آدم هستی که لیاقت مرا نداری :)

زندگی با دختری به اسم Xahii لیاقت میخواهد.

والسلام


حسین


حرمله : پدر را بزنم یا پسر را؟

گفت : پسر را بزن پدر خودش می افتد.

  • سیمین فراز
۰۷
آبان

بهجت

  • سیمین فراز
۰۴
آبان
تو این ماه خدا قرار به خانوادمون عضو جدیدی اضافه کنه که این عضو ی دختر کوچول موچول هست به اسم آوین البته تا شناسنامه براش ثبت نشه امکان تغییر نام وجود داره ولی 90% احتمال اینکه آوین باشه هست . آوین نامیست دخترانه با ریشه کردی و فارسی به معنی عشق ، دومین روز از هشتمین ماه نود و سه بود که برای بردن سیسمونی آوین سر جمع هجوم بردیم خونشون :دی خب البته همه چی از قبل آماده بود ی دیگ پرم آش داشتیم جای هیچکدومتونم خالی نبود :دی دوتا کیک موز و گردو ام با مامان از صبح خروس خوان درست کردیم که بیشتر کارش پای مامان جان بودن چون من ناوارد بودم :دی البته ناگفته نماند که روز قبلش در حال درست کردن سبد بودم برای ریز پاشای نی نی خانم که حدود سه چهار ساعت به طول انجامید همان ی سبد با کلی وسواس و از اول چیدن ... بعد رسیدن و خوردن کیک و چای که فقط کیک نصیب ما شد اونم ی نصف کامل :دی خودم درست کردم خودمم بیشتر خوردم :دی نوبت رسید به نشان دادن آنچه در سیسمونی هست از لباسهای سرهمی یک وجبی گرفته تا برس و شونه گرون قیمت خانم نی نی :دی من خودم انتخاب کردم و اندی قیمت بالا پول ی برس و شونه برای نی نی که مو ندارد :| اکثر لباس هاش به انتخاب خاله جانش بوده ، خاله جان سمت جدید بندست که با خود از این پس یدک میکشم و این نی نی از دار دنیا ی خاله دارد و این خاله نیز از دار دنیا ی خواهر زاده دارد که مسلما از این پس سر به هوا تر از قبل و بدون توجه به ته جیبش فرط فرط خرج همان یک دانه خواهر زاده اش میکند ، که تا الان غریب بر اندی عدد که چندین صفر فراوان دارد برای او خرید کرده ، اسم نی نی را زیاد تکرار نمیکنم چون هنوز قطعی نشده ولی خب همون آوین صدایش میکنیم فعلا ...


عکس نی‌نی ملوان لالا کرده



  • سیمین فراز