سیمین بانو

لطفا مقاومت کنید .

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۲۰ ب.ظ

حدود دو ماه و اندی که حضورم کمرنگ شده، به خودم گفتم امسال باید با سال قبل متفاوت باشه و متفاوتم شد، در سفری که به پایتخت داشتم یکی از عزیزان شب های ارومشو به هم غرض داد و منو خواست با هرچی کف دلم نشسته، منم لب باز کردم مثل گنجشک چروکیده ایی که تازه به دنیا اومده، با تشر بهم گفت کوش اون خانم قدیمی؟ دلمون تنگ خانم قدیمی شده؟ چی شد عوض شدی؟ منم گفتم از همه چی از اون سالی که شکستنی شدم و با هر حرفی، هر نگاهی، هر دیدی، هر... میشکست صدف چشام و میریخت مروارید درخشان، تمام زمانم شده بود پنجره اتاقم و بارونای اسمون، رفتیم جلوتر و شد همدرد آدمای غمگین، شد افسردگی مزمن، شد تجربه کارهای زشت و بد، شد کارهای یواشکی و پنهان کاری، تا اینکه خسته شدم از این کارای بی هدف  و پوچ، و خواستم تموم شده که خواستن همانا و تموم شدنش همانا، جوری تموم شد که شدم بی اعتمادترین فرد :)) خندم میگیره هنوز از این حرفی که بهم زدن، تا اینکه رسیدیم به فراموشی تجربیات قدیمی، به قول بزرگان انسان جایز خطاست :| و مام خطایی کردیم و تموم شد رفت پی کارش !!! و خطاب به خودمون نوشتیم:

خانومی، دوست دارم

خانومی، دوست دارم

خانومی، همه کارهاتو تایید میکنم

من به خوبی میدونم که تو بی گناهی

خانومی، خیلی دوست دارم

و این شد وسیله ای برای ترمیم شکستنی های وجودم !!!!

و  نوروزو از دیارمون زدیم بیرون و رفتیم جاهایی که فکرشم نمیکردیمو فقط در حد حرف بود و یه لبخند :) مبنای رضایت ما :) از دریای شمال تا دریای جنوب از جزیره شمالی تا جزیره جنوبی و پیمودن خطه جنوب دریای خرز و... کلی عشق و حال :)) این مسافرتایی که داشتم روم تاثیر عجیب غریب گذاشته جوری که دیگه واسم مهم نیس طرف مقابلم چه غلطی میکنه و چه گندی به زندگیش میزنه که بخوام بفهمونمش کجاس و چه گ... میخوره :| و جور دیگش شدم پای ثابت هرچی شادیه و منتظر یه تیک تعطیلی تو تقویم و برنامه ریزی و بریز بپاش مهمونی و بزن بکوب و پایکوبی تا پاسی از شب ... طوری که تو یک هفته دوبار تولد به پا کردم و پیشنهاد ماهیانه خونه یکی و شادی و خنده بریز و به پاشو ریختم رو سر فک و فامیلام :) و آخرین مراسم دیشب بود که عنوان مراسم روز پدر بود ولی شباهتی به جشن عروسی داشت :)) بقول یکی مراسم روز پدر یا مراسم روز دختر =))

گوشه ایی از مراسم روز سیبیلوها :)) :D ناگفته نماند که سیبیلا همه کار خودم بود ;) نفری یه سیبیلم به مهمونای گرامی تقدیم گردید :)) اونم هدیه ما به پدر سیبیلومون :)


5dkf_photogrid_1430509002470.jpg

mlef_dsc_0012.jpg


راستی این عنوان قضیش چیه :| چمیدونم بزار بخونم ببینم چیه :|

و اما لطفا مقاومت کنید !!!

گفتم عوض شدم شدیدا عوض شدم یا شایدم عوضی :)) بیشعور فحش نده زن و بچه میخونن :| گرچه کسی بیکار نیس حرفای بی سر و ته تورو بخونه :| ببینم تو اینجا چه غلطی میکنی :| تو باس تو باکس خاطرات کاغذی باشی برو بزار دو کلوم واسه این مجازی ها حرف بزنم :|  نمیخوام نمیرم :) بس که پرویی البته من خودم پرو بارت آوردم :| من بوجودت اوردم بشی همدم قلم و کاغذ نه همدم صفحه مجازی برو تو باکست پا گوشم واینسا میام شت و پتت میکنما :| نمیخوام :) نخواه خوب به درک :) خیلی خلی :) تو خل تری :) حرف بزن اینا الان فک میکنن دیوونه ایی من بعدها باهات حرف میزنم :) پس فقط گوش کن تا بیام تو باکس کارت دارم :)

یه لحظه گوشتونو بچسبونین به مانیتور کارتون دام :| ( یه وخ فک نکنین دیوونه امآ :| ادمک باکس بچه مهربونیه همدرد روز های تنهاییم گاهی باهم شوخی داریم :) شما جدی نگیرین )

اهم اهم خب میگفتم " لطفا مقاومت کنید !!! "

عنوان برمیگرده به مقاوت ما نسبت به چیزهایی که تو زندگی دوست نداریم،میگه که در مقابل چیز هایی که تو زندگی دوست ندارید مقاومت کنید، یا راحترش مثه بچه ها بزنین دنده لج :) خب من تازه یاد گرفتم لج کنم مث بچگیام مقابل چیزایی که نمیخوام، و پافشاری کنم رو چیزی که میخوام :) تهشم هرچی باد و یاد دو روز دنیا میخوام خوش باشم هرکی ام ناراحت شد از دستمون اون دنیا گلایه کنه از خدا ازمون اونوقت خدا میدونه و ما :) والا :| اولین کاری که در این باب انجام دادم خرید کتابی به نرخ اندی تومن بود یواشکی :)) و خرید یه لباس شیک بازم یواشکی به نرخ اندی تومن، جان خودم خیلی حال کردم با خودم :) آخه تو اندی عمری که کردم اولین بار بود واسه خودم  به عشق خودم خرید میکردم البته بماند چیزهای ریزی که قبلا خریدم ولی اینا حس خوبی بهم داد یه جور انرژی + بود واسم :)) اره جانم من تمام تلاشمو کردم مقاومت کنم و هنوزم دارم رو مقاومتم پافشاری میکنم که بقول خانما قصد ادامه تحصیل داریم، قصد ادامه تحصیل نداشه باشم :) کلا با این مقوله تحصیل جدیدا بدجور به مشکل برخوردم، فک که میکنم میبینم از همون سال 90 اشتباهم این بود رفتم سر تحصیل نرفتم پی آرزوهای کودکی :) و 4سال زمان و از دست دادم ولی الان دیگه تموم شد، چطور طرف 30 سالشه میره کلاس آواز :| بعد منه نیم وجبی با اندی سال بزنم زیر آرزوهام :| واسم اُفت داره :| 11 سال و یک ماه از دست رفته جبران میکنم :) به شمام میگم جبران کن زمانایی که از دست دادی !!! راستی تصمیم گرفتم برگردم به حالت قدیمیم دلم لک زده واسه خانمی کردنام :)

و درآخر بازم میگم :


خانمی، خیلی دوست دارم :)

  • سیمین فراز

نظرات  (۲)

  • سام. میم. عاصی
  • پس راه شما اینه که لج کنیم و پافشاری.. هووم؟

    خب یه سوال!
    اومدیم و لج کردیم و نشد.. ینی به یه چیزی اونقدر وابسته بودیم و پافشاری هم کردیم و نشد..

    اونوقت چی؟

    خیلی سوالم جدیه.. روش فکر کن! : ))
    سلام...
    خانومی خیلی دوست دارم... :)
    قشنگ بود.. قشنگ نوشته بودی ...
    زن و بچه هم ننشسته بود...
    با چشمای 6.25..6-75 ضعیفم چشم دوخته بودم ب مونیتورو این نوشته های کوچولو رو تنهایی با *خداجون* می خوندم...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی