سیمین بانو

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
ارديبهشت

ajab zandegiya to in khandan hame vasat mishan vakil vasi 

baba man mikham zendegi khodamo dashte basham  

shoma chikare zendegi man darin

agha begam ghalat kardam khobe 

gor khodam o fekram o arezoham kardam

be darak be tahe pam bar migardam hamon kharab shode lanati

ye ki nis biyad bege baba khodet chi mikhay chi migi

hame vakil vasi in kare kon on kare kon

berin be rasmiyat to ...


ﺗﺎ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺑﻌﺪﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻓﻘﻄ ﺑﻲ ﺍﻋﺼﺎﺑﻲ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻫﻤﻴﻦ و ﺑﺲ :|

  • سیمین فراز
۲۰
ارديبهشت

SLM

VAGHTI AZ HABS DAROMADAM POST MIZARAM

PAS FELAN

  • سیمین فراز
۱۶
ارديبهشت


با اینکه تو پست قبلی خیلی گفتم بلانه ببلانه اما الان میگم نیست :| وقتی میدونم فردا یا شایدم بعد فردا قرار برم اونجا " جایی که مدرک میدن " حسی برای هیچ کاری ندارم :| لج بازیم مقوله خوبی نیست بقول سام.میم.عاصی که میگه حالا بیا به یک چیز به شدت وابسته شدیم و لج بازیه کاری از پیش نبرد تکلیف چیه ؟؟ هیچی فرو بردن سر در گریبان و اطاعت امر مبنی بر کاری که نمیخوای . تو دنیا دیدی از بعضی چیزا متنفری ولی مجبوری به زور قبولش کنی و این باعث میشه با قبولش به شدت بیشتر به تنفرت ادامه بدی منم همین حس و به چیزی به اسم تحصیل دارم عجیبه ولی هست کسی که متنفر از ادامه راه تحصیل نه که نخوام مطالعه کنم نه ها من عاشق مطالعه ام اونم وقتی بحث سر روانشناسی باشه و یک نمونه روانشناسیم خوبه و ایده پردازی در این زمینه زیاد دارم ولی از اینکه بخوام برم جای به اسم " مدرک میدن " و بخوام سر کلاس بشینم اندی ترم پاس کنم و تهش مدرک بگیرم از همین یک تیکه بسی زیاد متنفرم :| میتونستم برم روانشناسی ولی چرا نرفتم ؟ چون از مقوله ایی که عرض کردم " مدرک میدن " متنفرم نمیدونم هر روزم میگذره تنفرم بیشتر میشه و این باز امکان داره عجیب باشه ولی ای کاش یه فرجی بشه که ادامه ندیم مثلا شب که خوابیدم صبح پاشدم بهم بگن نمیخواد بری " مدرک میدن " و اون لحظه من چقدر خوشحال بشم :) ولی این اتفاق نمیوفته و نیوفتاد حتی با لج و لج بازی و راه دیگه به ذهنم نمیرسه جز قبول واقعیت تلخ و سازش با اون و فراموش کردن یازده سال انتظار و اضافه شدن سال به اون یازده سال و حس انجام کاری نداشتن و تهش خوردن خوابیدن و ول چرخیدن :| یک مقوله جدید به وجود اومده هنوز با این یکی کنار نیومدم و اونم استخدام دولت شدن :| حالا این یکیم وارد عمل میشه و باید یه گوشه ای از دلم اینم جا بدم عجب بساطی شده به جان بانو :| اینجام شده جای درد و دل درس مثل باکس کتابا این روزا خیلی با آدمک حرف میزنم همون حرفای تکراری خوبه سرم داد نمیزنه و خسته نمیشه از تکراری بودن نوشته هام تهش بگم حالا دو مقوله وجود داره که من متنفرم از جفتش و باس باش کنار بیام در آخر خسته نباشید از وقتی که گذاشتید آدمای مجازی :) 

  • سیمین فراز
۱۲
ارديبهشت

حدود دو ماه و اندی که حضورم کمرنگ شده، به خودم گفتم امسال باید با سال قبل متفاوت باشه و متفاوتم شد، در سفری که به پایتخت داشتم یکی از عزیزان شب های ارومشو به هم غرض داد و منو خواست با هرچی کف دلم نشسته، منم لب باز کردم مثل گنجشک چروکیده ایی که تازه به دنیا اومده، با تشر بهم گفت کوش اون خانم قدیمی؟ دلمون تنگ خانم قدیمی شده؟ چی شد عوض شدی؟ منم گفتم از همه چی از اون سالی که شکستنی شدم و با هر حرفی، هر نگاهی، هر دیدی، هر... میشکست صدف چشام و میریخت مروارید درخشان، تمام زمانم شده بود پنجره اتاقم و بارونای اسمون، رفتیم جلوتر و شد همدرد آدمای غمگین، شد افسردگی مزمن، شد تجربه کارهای زشت و بد، شد کارهای یواشکی و پنهان کاری، تا اینکه خسته شدم از این کارای بی هدف  و پوچ، و خواستم تموم شده که خواستن همانا و تموم شدنش همانا، جوری تموم شد که شدم بی اعتمادترین فرد :)) خندم میگیره هنوز از این حرفی که بهم زدن، تا اینکه رسیدیم به فراموشی تجربیات قدیمی، به قول بزرگان انسان جایز خطاست :| و مام خطایی کردیم و تموم شد رفت پی کارش !!! و خطاب به خودمون نوشتیم:

خانومی، دوست دارم

خانومی، دوست دارم

خانومی، همه کارهاتو تایید میکنم

من به خوبی میدونم که تو بی گناهی

خانومی، خیلی دوست دارم

و این شد وسیله ای برای ترمیم شکستنی های وجودم !!!!

و  نوروزو از دیارمون زدیم بیرون و رفتیم جاهایی که فکرشم نمیکردیمو فقط در حد حرف بود و یه لبخند :) مبنای رضایت ما :) از دریای شمال تا دریای جنوب از جزیره شمالی تا جزیره جنوبی و پیمودن خطه جنوب دریای خرز و... کلی عشق و حال :)) این مسافرتایی که داشتم روم تاثیر عجیب غریب گذاشته جوری که دیگه واسم مهم نیس طرف مقابلم چه غلطی میکنه و چه گندی به زندگیش میزنه که بخوام بفهمونمش کجاس و چه گ... میخوره :| و جور دیگش شدم پای ثابت هرچی شادیه و منتظر یه تیک تعطیلی تو تقویم و برنامه ریزی و بریز بپاش مهمونی و بزن بکوب و پایکوبی تا پاسی از شب ... طوری که تو یک هفته دوبار تولد به پا کردم و پیشنهاد ماهیانه خونه یکی و شادی و خنده بریز و به پاشو ریختم رو سر فک و فامیلام :) و آخرین مراسم دیشب بود که عنوان مراسم روز پدر بود ولی شباهتی به جشن عروسی داشت :)) بقول یکی مراسم روز پدر یا مراسم روز دختر =))

گوشه ایی از مراسم روز سیبیلوها :)) :D ناگفته نماند که سیبیلا همه کار خودم بود ;) نفری یه سیبیلم به مهمونای گرامی تقدیم گردید :)) اونم هدیه ما به پدر سیبیلومون :)


5dkf_photogrid_1430509002470.jpg

mlef_dsc_0012.jpg


راستی این عنوان قضیش چیه :| چمیدونم بزار بخونم ببینم چیه :|

و اما لطفا مقاومت کنید !!!

گفتم عوض شدم شدیدا عوض شدم یا شایدم عوضی :)) بیشعور فحش نده زن و بچه میخونن :| گرچه کسی بیکار نیس حرفای بی سر و ته تورو بخونه :| ببینم تو اینجا چه غلطی میکنی :| تو باس تو باکس خاطرات کاغذی باشی برو بزار دو کلوم واسه این مجازی ها حرف بزنم :|  نمیخوام نمیرم :) بس که پرویی البته من خودم پرو بارت آوردم :| من بوجودت اوردم بشی همدم قلم و کاغذ نه همدم صفحه مجازی برو تو باکست پا گوشم واینسا میام شت و پتت میکنما :| نمیخوام :) نخواه خوب به درک :) خیلی خلی :) تو خل تری :) حرف بزن اینا الان فک میکنن دیوونه ایی من بعدها باهات حرف میزنم :) پس فقط گوش کن تا بیام تو باکس کارت دارم :)

یه لحظه گوشتونو بچسبونین به مانیتور کارتون دام :| ( یه وخ فک نکنین دیوونه امآ :| ادمک باکس بچه مهربونیه همدرد روز های تنهاییم گاهی باهم شوخی داریم :) شما جدی نگیرین )

اهم اهم خب میگفتم " لطفا مقاومت کنید !!! "

عنوان برمیگرده به مقاوت ما نسبت به چیزهایی که تو زندگی دوست نداریم،میگه که در مقابل چیز هایی که تو زندگی دوست ندارید مقاومت کنید، یا راحترش مثه بچه ها بزنین دنده لج :) خب من تازه یاد گرفتم لج کنم مث بچگیام مقابل چیزایی که نمیخوام، و پافشاری کنم رو چیزی که میخوام :) تهشم هرچی باد و یاد دو روز دنیا میخوام خوش باشم هرکی ام ناراحت شد از دستمون اون دنیا گلایه کنه از خدا ازمون اونوقت خدا میدونه و ما :) والا :| اولین کاری که در این باب انجام دادم خرید کتابی به نرخ اندی تومن بود یواشکی :)) و خرید یه لباس شیک بازم یواشکی به نرخ اندی تومن، جان خودم خیلی حال کردم با خودم :) آخه تو اندی عمری که کردم اولین بار بود واسه خودم  به عشق خودم خرید میکردم البته بماند چیزهای ریزی که قبلا خریدم ولی اینا حس خوبی بهم داد یه جور انرژی + بود واسم :)) اره جانم من تمام تلاشمو کردم مقاومت کنم و هنوزم دارم رو مقاومتم پافشاری میکنم که بقول خانما قصد ادامه تحصیل داریم، قصد ادامه تحصیل نداشه باشم :) کلا با این مقوله تحصیل جدیدا بدجور به مشکل برخوردم، فک که میکنم میبینم از همون سال 90 اشتباهم این بود رفتم سر تحصیل نرفتم پی آرزوهای کودکی :) و 4سال زمان و از دست دادم ولی الان دیگه تموم شد، چطور طرف 30 سالشه میره کلاس آواز :| بعد منه نیم وجبی با اندی سال بزنم زیر آرزوهام :| واسم اُفت داره :| 11 سال و یک ماه از دست رفته جبران میکنم :) به شمام میگم جبران کن زمانایی که از دست دادی !!! راستی تصمیم گرفتم برگردم به حالت قدیمیم دلم لک زده واسه خانمی کردنام :)

و درآخر بازم میگم :


خانمی، خیلی دوست دارم :)

  • سیمین فراز