سیمین بانو

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۹
مهر


tf7gy21u94j8ht58briz.jpg


بــــــــآور داشتـــــــــهـ بـــآشی یــــآ نهـ
قـانون روزگــارمـــآن این استــــ:
آنـــــان که بیشتــــــــر دوستشـــــان داریــــــ

بیشتر دچـــــار ســـــوء تفاهمــــ با تونـد
بی آنکهـ بخواهـــی و بدانــی،
بیشتـر
می رنجــــــــانیشــــــــان
بیشتـر
می رنجاننــــدتـــــــ
بیشتر بهـ یــآدشـــــــــان هستــــیــــ
ولــــــی ...
کمتــــــــر عشق می گیـــــریـــــ
کمتر عشـــــــق می گیرند !
چشـم کهـ بهـ هـــــم مـــــــی زنی
می بینیــ عزیـــــزترین ها
با یک برداشــــــت نادرستـــــــ از همــــــ
هر روز از هم دور و دور تــر میشوند ...
غافــــل از اینکهـ
بهترین روزهـــــایشــــــان
با قهــــــر
و دوری
و نامهـــــــربانی می گـــــذرد!

  • سیمین فراز
۰۸
مهر


99432246_130654882a_1_.jpg


رفتــــــن
رفتــــن کهـ بهانهـ نمـــــــی خواهـــــد
وقتیـ نخــــــواهیـ بمــــــانیـــ
با چمـــــدانِ خالیــــ کهـ هیــــــچ
بیــــ چمـــدان هم می رویـ

مـــــانـــــدن
مانــــــدن امّـــا بـــــهانهـ مــــــی خواهد
دستیــــ گـــــــرمـــ
نگاهیـ مهربــــان
دروغهـــــآیــــ دوســـــتــــ داشتنیـــــ
دوستتــــ دارمــــــ هاییــــــ که هرگـــــز نمی شنویـــــ
دوستتــــــ دارم هاییـــ که می شنویــــــ
امّــــــا
بـــــآور نمی کنیــــــ
یکــــــ فنجــــــــان چایـــــــ
بویـــ عــــــود
یک آهنگـــــــ مشترکـ
خاطــرآت تلــخ
خاطــــــــــــرآت شیــــــرین
و ...
آری دقتـــــــ کن :
آمــــــدن دلیل می خــــــواهد
مانـــــدن بهانهـ
رفتـــــن هیچ کــــــــــدآم
  • سیمین فراز
۰۷
مهر


024a70796940658b54271da4252c32a8.jpg


تویــــــ دنیــــــــــای مـــن

آدمـــــایی هستن

از جنس فصــــــــل های ســـــــال

آدم هایی کهـ توجهشون مثل تابستـــــــون گرمــــــتـــ می کنهـ

تو قهـــــر کردنشون ، نبـــودنشون یـــــخ می زنی

با غمشون مثل پــــــــاییـــــز پژمرده می شی

با ورودشـــــون به زندگیتــــــــ،

انگـــــاری یه ســـــــــال نو شروع می شهـ

تـــــــوی دنیــــــــای مـــــن

آدم هــــــایی هستن

که حضورشون خیلی پر رنگهـ

مثل ترکیب بنفــــــش وسط نارنجـــــی و سبــــــــز

مکمــــل بودنت ، کیفیت بودنتـــــــ هستن

تو زنــــــدگی من

آدم هــــــــایی هستن

که باهـــــاشون راحتـــــــــی

اصلا

خیالـــــت باهاشــــــــون راحـــــــتهـ

می تونی راحتـــ کنــــــــارشون

خــــود خــــودت باشی

یهـ آدم هـــــــــایی

که برای نوشتنـــــشون نیازی به ریتـــــــم نیست

تو زنــــــــدگی مــــــــــن

یه آدم هایــی هستن

که فقــــــــط بایــــــــد بگــــــــــــم

خــــدا حفظشـــــــون کنهـ

  • سیمین فراز
۰۶
مهر

13605854299175018560.jpg



گاهی،بدجور دل نازک میشوی...

دلت زود می شکند...

از یک نگاه...
یا یک حرف
!
هر چند ساده،هر چند بی منظور...
اما بهانه ای می شود
 برای هزار تکه شدن دلی که
 دیگر هیچ کس نمی تواند آن را مثل اولش بند بزند....!!
گاهی،تمام دل تنگی های بی دلیلت میشود
 بغضی لجباز که هر کاری میکنی از پنجره ی چشمانت 
سرک بکشد،گوشش بدهکار نیست!!
بعضی وقت ها دلت میخواهد حرف بزنی..
.مهم نیست چه بگویی...
مهم نیست با چه کسی حرف بزنی
..
.فقط باید بگویی که بتوانی نفس بکشی!
اما...
هیچکس نیست
 و تو هنوز نفس میکشی...
گهگاه،دلت بدجوری هوای این را میکند
 که کسی هوایت را داشته باشد..
.تو صدایش کنی و بگوید"جانم؟"
و بعد آن قدر غرق لذت شوی
 که یادت برود برای چه صدایش زده بودی...
گاهی،خودت هم خسته می شوی
 از این هزار تکه شدن ها...
از این بغض هایی 
که پشت لبخندهای گریان پنهان می شوند..
از دردودل هایی که دردِدلت میشوند...
از این خواستن هایی که آرزو میشود...!!
خسته ام...
خــــــــــــــــسته...
اما...
هیچکس نمیداند!!!
  • سیمین فراز
۰۵
مهر


http://8pic.ir/images/1cgg9pqrbh1jdsr33seb.jpg



پس از آفــــرینش آدم "خــــدا" گفت به او :
نازنینــــم اَدم
 ...

با تـــو رازی دارم !...
اندکـــی پیشتـــر آی ...
آدم آرام و نجیــب ، آمد پیش !!
... زیـــر چشمـــی به "خــــدا" می نگـــــریست !...
محو لبخند غم آلــــود خدا ! ...
دلش انگــــار گــــریست ...
نازنینــــم آدم !!
( قطــــره ای اشـــک ز چشمــــان خداونــــد چکیــــد )!!!...
 یاد من باش ...
که بس تنهـــــایــــــــم !!...
بغض آدم تــــرکیــــد، ...
گونه هـــــایش لـــــرزید !!
به "خــــــدا" گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهــــــای بهشــــت ...
نه ...
به اندازه عـــــــرش ...
نه ...
نه
من به اندازه ی تنهـــــاییت ، ای هستی من ، ...
دوستدارتـــــــ هستمـــــــ
  • سیمین فراز

اول از همه ترس رو مو شکافی میکنم : ترس چیزی درونیست که هر انسانی میتونه تجربش کنه و برای هر کسی هم ی جوری حالا برای منم اینجوریه :/

1- وقتی بچه بودم از تاریکی میترسیدم چون خونمون بزرگ بود شبا تا دیروخت بیدار بودم و به صداهای یواشی که از شاخ و برگ تو حیاط و وسایل چوبی تو خونه میومد گوش میدادم و همش تو خیالم فک میکردم یکی داره سر صدا میکنه منو بترسونه :|
2- وقتی بچه بودم و رعد و برق میزد خون گریه میکردمو کلی از خدا تقاضای ببخشش میکردم و میگفتم : خدا ببخش دیگ شیطونی نمیکنم اذیت نمیکنم دختر خوبی میشم فقط تو عصبانی نشو سرم داد نزن من میترسما :|
3- از عمق زیاد آب از همون بچگی میترسیدم و همش دریا که میرفتیم موج که میومد سمت ساحل دوپا داشتم هشتا دیگه قرض میکردمو در میرفتم موج نرسه بهم :|
4- از دست جوراب دار خاله کوچیکه زمانی که بعدظهرا نمیخوابیدیم و با بچه ها شیطونی میکردیم میترسیدمو سریع میرفتم زیر ملافه قایم میشدم :|
5- وقتی پدر بزرگم فوت کرد من از خونه فرار کردم چون جلوی خودم تموم کرد منم ترسیدم تا چند روزم خواب میدیدم اومده منو ببره و کلی تو خواب گریه میکردم :|
6- چند باریم تو خواب دیدم مامانمو خدا داره میبره پیش خودش و من کلی گریه میکردم و با التماس میگفتم خدا نبرش قول میدم دختر خوب باشم و درسمو بخونم فقط بزار پیشم بمونه و طبق معمول وقتی پا میشدم بالشتم خیس بود :|
7- از وقتی 10 سالم بود همیشه تا الان میترسم بمیرمو ی بار ویولن دستم نگیرم و یکم نوازندگی نکنم آخه من عاشق ساز ویولنم :)
8- هنوز با گذشت اندی سال وقتی رعد و برق میزنه بازم از خدا میخوام منو ببخشه چون بازم فک میکنم خدا عصبی از دستم :|
9- میترسم از پیرزن گل گلی که مامان بزرگم نصف شبا تو حیاط میبینه از اون مرده جدیده که شبام میاد کنار کنتر گاز و پرسه میزنه میترسم :|
10- از اینکه درختی دیگ روی زمین نباشه ام میترسم اونوخ دیگ کاغذی نیست من خاطراتمو روش بنویسم :|
11- از اینکه خواننده ای دیگ نخونه میترسم میترسم دیگه تو شبایی که دلم گرفته و ناراحتم چیزی نداشته باشم گوش بدم :|
12- از حیوونام اول از سوسک میترسیدم که این برای هر خانمی عادی ولی الان سوسک میبینم دنبالش میکنم ببینم خونش کجاس :|
13- از اینکه ی روز اعلام کنن نسل آفتاب پرستا منقرض شده ام میترسم آخه حیوون محبوب من آفتاب پرسته :)
14- از اینک تلوزیون دیگ تام و جری ام نده میترسم :|
15- از اینک تولید اسپره axe متوقف بشه ام واهمه دارم :|
16- از اینک بعد مرگم اونجایی که میخوام دفن شم دفنم نکنن میترسم :|
17- از اینکه سنگ قبرم بعد مرگم مثل سنگ قبر قدیمی ها نباشه میترسم ( تو روستای طرف ما سنگ قبرای قدیم اینجوری بود برای خانوما عکس شونه داشت و برای آقایون تا اونجایی که یادمه عکس داس بو فک کنم )
18- میترسم بمیرم و واسم تا چهلم و سالگردم عذا داری کنن :| ینی باس فقط همون روز اول گریه کنن .
19- از اینک نتونم از ارتفاع سقوط آزاد داشته باشم میترسم :|
20- از اینکه همیشه با ترس البالو وگلاس میخورم توش کرم نباشم میترسم دیگه :|
21- از گربه هایی که نصف شبا رو بام خونه راه میرنم میترسم کصافتا مث ادما یجور راه میرن که آدم فک میکنه ی دزدی اومده الان بیاد خفم کنه :|
22- خلاصه اینکه میترسم از همین چیزا که گفتم :/

خی اینم چالش ترس فقط ی نکته ( اینا فقط ترسای دوران کودکی بود غیر بعضی هاش که هنوزم باقیس :) )
و همرو به این چالش مث چالش خاک و آب یخ غربی ها دعوت میکنم :D

  • سیمین فراز

یاد خاطرات 7 سالگی و گریه روز اول مدرسه :|

  • سیمین فراز