دست نوشته چهاردهم
يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ب.ظ
ڪـبڪـ من خروس نمــے خواند (!)ڪـبڪـ من اولین برفـــے ڪـه آمـد
ســرش را ڪــرد زیــر آن ،
تا حقیقـــت رفــتن تـــو را نبینــد.ڪـبڪـ مـــن ســـرما خورده است ؛
ڪـبڪـ من آن قــدر ســرش را زیر بــرف نگــه داشتــه،
ڪـه سینه پهلو کرده است...ڪـبڪـ من دیگــر بخواهــد هــم نمـے تـــواند بخــواند،
نه خـــروس، نـــه قنــارے.../.ڪـبڪـ مــن خروســـڪ گرفته و در بســـتر بیـــمارے ست . (!)ڪـبڪـ من مــدام نـام ڪســے را مـــے برد...ڪـبڪـ من دارد از دستـــم مـــے رود... /
- ۹۳/۰۸/۱۱