سیمین بانو

۱۲
آبان

نشستم پایه درد و دل یه مادر میگفت از زندگیش اینجور.

پسری دارم که تو جبهه موج انفجار باعث شده مغزش مشکل پیدا کنه، کاراش دست خودش نیست، هر روز برای من نزدیک سه تا چهار تا شیر میخره، واسه خودش شعر میخونه صدای ضبط و تلوزیون رو بلند میکنه، میره امام زاده ( به قبرستون شهرمون میگن ) سر قبر مرده ها قرآن میخونه مردمم فک میکنن قرآن خونه بهش پول میدن عروسم پولو قبول نمیکنه بهش میگم عیب نداره پولو ببر بده مسجد محل، داروهاشو نمیخوره مجبوریم با غذاش مخلوط کنیم بدیم تا نفهمه چون عصبی و ناراحت میشه، پسرمو دوست دارم، دولت خونه داده بهش اونور خط کمربندی هر روز صبح میاد پیشم و من دلواپسم آخه سرشو میندازه پایین و از وسط کمربندی رد میشه میترسم... 

چشماش اشکی میشه، صدا نوحه میاد رو میگیره .

این یکی از صد هزار آدمی که زندگیشو داده برای من و تو امسال ما، کجاییم؟ چیکار میکنیم؟ 

امروز شندیم یکی میگفت قراره اونایی که روشون اسید ریختن جزو جانبازا حسابشون کنن، فقط موندم مات و مبهوت !

البته زیاد مات نشدم و یه پوز خند زدم، رفتم تو فکر اینکه کجا دارم زندگی میکنم؟ آدما چرا عجیبن؟

شبکه خبری نیویورک را نشان داد که در عزای حسین خود بودند و میان آنها مسیحان با تعجب تماشا میکردند، آنها غذا توزیع میکردند و بطری های آب مدنی که روی آن روایت تشنه لبان کربلا نوشته بود و خانم های مسیحی که دور خانمی محجبه مسلمان جمع شده و او برای آنها از اسلام و کربلا و حسین میگفت، علاقه شدید دارم به اینکه بروم کشور بیگانه و نوع برخورد مسیحیان را از نزدیک ببینم، از همه بهتر اینکه خود به یک مسیحی راجب دینم بگم، مسیحیت! چقد راجب آن میدانی همان تویی که میخوانی؟آنقدر از اسلام میدانی که از مسیحیت بدانی؟


پیامبر در جایی سخنی گفته اینکه: خوشابحال انسانهایی که با یک کتاب و چند خط مسلمان میشوند خوشابحال آنها.


تا حسینی شویم راه زیاد است.

تا زینبی و فاطمی شویم راه زیاد است.


در شهر ما در شب دهم محرم رسمی به اسم "پامنبری" رواج دارد آن هم در مناطقی به اسم "سرپیر، میخچه گران، شیرکش، گرگانجدید " 


التماس دعا


  • سیمین فراز
۱۱
آبان


Mr.Mustache


ڪـبڪـ من خروس نمــے خواند (!)ڪـبڪـ من اولین برفـــے ڪـه آمـد
ســرش را ڪــرد زیــر آن ،
تا حقیقـــت رفــتن تـــو را نبینــد.
ڪـبڪـ مـــن ســـرما خورده است ؛
ڪـبڪـ من آن قــدر ســرش را زیر بــرف نگــه داشتــه،
ڪـه سینه پهلو کرده است...
ڪـبڪـ من دیگــر بخواهــد هــم نمـے تـــواند بخــواند،
نه خـــروس، نـــه قنــارے.../.
ڪـبڪـ مــن خروســـڪ گرفته و در بســـتر بیـــمارے ست . (!)ڪـبڪـ من مــدام نـام ڪســے را مـــے برد...ڪـبڪـ من دارد از دستـــم مـــے رود... /

  • سیمین فراز
۰۸
آبان

ما که اون دوران نبودیم ولی شنیدیم که جوونای هم سن و سالمون یا حتی کوچیکتر از خودمون چطور واسه ی وجب خاک وطنشون جون دادن، جوونایی که تشنه شهادت بودن، همونایی که الان پدر و مادراشون بعد اندی سال منتظر پسر یاشایدم دخترشون هستن، آره داریم ما دختر شهیدم داریم کمن ولی مث مرد تو میدون نبرد بودن و مث مرد جنگیدن، نمیشه احساس هیچ کدومو درک کرد خانواده ها شون، هیچ کدومو، سوالم اینه تاحالا نشستی با خودت خلوت کنی؟ خودتو ی بارم جا اونا بزاری؟ حاضر بودی بری جونتو فدا کنی؟ حاضری مادر و پدرتو چشم انتظار کنی اونم اندی سال؟ حاضری بری و فقط ازت یه پلاک بمونه؟ بازم میگم تا نباشی جاشون درک نمیکنی.

عشق ینی انتظار تو دل ی مادر بی قرار ...

با دین و ایمونشون کار ندارم چون تو همه ادیان هستن که واسه حفظ دینشون جنگیدن، با این کار دارم ما چیکار داریم میکنیم؟ حتی یکی از امام هام گفته با علم روز زندگی کنین، اما همین علم روز باید باعث بشه همه چیزو فراموش کنیم و قیدشو بزنیم؟

اُمل یعنی چی؟ ( کسی که لباس و ظاهرش یا افکارش مطابق زمانه نیست )

بعد سرچ کلمه اینو پیدا کردم، تموم توجه هم به همین یه کلمه است ( مطابق زمانه نیست ) کدوم زمانه؟ این زمانه! آن زمانه! برداشت من اینه، کسی که قرار لباس، ظاهرش و افکارش باعث بشه دینش زیر خط سوال بره همون بهتر مطابقت نکنه.

افتخار میکنم به خودم که حجابم فاطمه زهرایی هس.


تنها درک خود برای راحت زندگی کردن یا درک همه ...

اینکه داری با یه خانواده زندگی میکنی، نباید تنها خودتو درک کنی و دنبال آرامش و راحتی خودت باشی، یه خانواده تشکیل شده از چند نفر، درست مثل اعضای ی بدن هستن، طوری که وقتی یکی از اعضای بدن صدمه میبینه بقیه هم نیروشون ضعیف میشه، وقتی یکی از اعضای خانواده ام طوریش میشه همه ناراحت میشن، پس آرامش یه خانواده برای همه هست، باید تلاش کنن باهم آرامش و راحتی داشته باشن، اما صحبتم با اون دسته است که فقط آرامش و راحتی برای خودشون میخوان، به مادر و پدری که جوون میکنه تا آرامش و براش فراهم کنن نگاه نمیکنه و به خودش و مدلاش و غیره و غیره توجه میکنه، آخرشم میره از پیش پدر و مادرش و بازم پدر و مادر که با دعاهاشون واسه خوشبختی بچه شون زندگی میکنن، و اون بچه باز هم غرق آرامش و راحتی خودشه.

کجاییم؟ یادمون میره ما اگه اینجاییم با زحمتای کیه؟ با کار کردن های پدر یا دلنگرونی مادر؟

خدایا شکرت نیستم ناشکرت .

قانع ام به همین زندگی و آرامش و راحتیش، واسه پدر و مادرمم جونمو میدم و حاضر نیستم ببینم خار میره تو دستشون ...

آره من اینم، همونی که با اینکه تو آستانه دهه سوم زندگیشه هنوزم از مادرش برای هر کاری اجازه میگیره، هنوزم قانع به چیزای ارزون، هنوزم قانع... با اینکه بعضی وقتا شیطونه گولش میزنه ولی ته دلش ته ته دلش هنوز همون طوریه همونطوری به نوبه خودش :)

لیاقت میخواهد مهربانی من!
لیاقت میخواهد اشک های من!
لیاقت میخواهد دیدن لبخند از ته دل من!
داشتن من لیاقت میخواهد و تو با شکستن دل و بغض گلوم بی لیاقت ترین آدم هستی که لیاقت مرا نداری :)

زندگی با دختری به اسم Xahii لیاقت میخواهد.

والسلام


حسین


حرمله : پدر را بزنم یا پسر را؟

گفت : پسر را بزن پدر خودش می افتد.

  • سیمین فراز
۰۷
آبان

بهجت

  • سیمین فراز
۰۴
آبان
تو این ماه خدا قرار به خانوادمون عضو جدیدی اضافه کنه که این عضو ی دختر کوچول موچول هست به اسم آوین البته تا شناسنامه براش ثبت نشه امکان تغییر نام وجود داره ولی 90% احتمال اینکه آوین باشه هست . آوین نامیست دخترانه با ریشه کردی و فارسی به معنی عشق ، دومین روز از هشتمین ماه نود و سه بود که برای بردن سیسمونی آوین سر جمع هجوم بردیم خونشون :دی خب البته همه چی از قبل آماده بود ی دیگ پرم آش داشتیم جای هیچکدومتونم خالی نبود :دی دوتا کیک موز و گردو ام با مامان از صبح خروس خوان درست کردیم که بیشتر کارش پای مامان جان بودن چون من ناوارد بودم :دی البته ناگفته نماند که روز قبلش در حال درست کردن سبد بودم برای ریز پاشای نی نی خانم که حدود سه چهار ساعت به طول انجامید همان ی سبد با کلی وسواس و از اول چیدن ... بعد رسیدن و خوردن کیک و چای که فقط کیک نصیب ما شد اونم ی نصف کامل :دی خودم درست کردم خودمم بیشتر خوردم :دی نوبت رسید به نشان دادن آنچه در سیسمونی هست از لباسهای سرهمی یک وجبی گرفته تا برس و شونه گرون قیمت خانم نی نی :دی من خودم انتخاب کردم و اندی قیمت بالا پول ی برس و شونه برای نی نی که مو ندارد :| اکثر لباس هاش به انتخاب خاله جانش بوده ، خاله جان سمت جدید بندست که با خود از این پس یدک میکشم و این نی نی از دار دنیا ی خاله دارد و این خاله نیز از دار دنیا ی خواهر زاده دارد که مسلما از این پس سر به هوا تر از قبل و بدون توجه به ته جیبش فرط فرط خرج همان یک دانه خواهر زاده اش میکند ، که تا الان غریب بر اندی عدد که چندین صفر فراوان دارد برای او خرید کرده ، اسم نی نی را زیاد تکرار نمیکنم چون هنوز قطعی نشده ولی خب همون آوین صدایش میکنیم فعلا ...


عکس نی‌نی ملوان لالا کرده



  • سیمین فراز
۱۸
مهر

گاه نوشت زیر گاه نوشته ایی از گاه نوشت های یک کلاغ از سامی مسیحاست .


اعتماد کنید !


از هر دستی بدهی از همان دست پس خواهی گرفت ... و این فقط یک شعار نیست وقتی خود مسبب درد و رنج هایی برای کسانی شوی که حتی نمی شناسیشان !



اول اینکه بیش از ده بار از روش خوندم و باز هم نتوانستم ارتباطی پیدا کنم شاید ارتباطی هم باشه و شایدم نباشه !

اینو میدونم و بهش اعتقاد دارم از هر دستی بدهی از همان دست پس خواهی گرفت و بارها به چشم در زندگی ام دیدم . ولی ربط آن با واقعه هفته گذشته که  ... هنوز هم تو فکرشم با اینک به خودم قل دادم بهش فکر نکنم چون اصلا من مقصر نبودم گیرم هم که یک درصد باشم .

اصلا بزار اینطور بگم که ...

شخصی به اسم پ اندی مدت با ما رفاقت پیدا کرد با سن کمی که داشت حرفی های که میزد و کارهایی که میکرد بیش از اندازه ازسنش بود "بیش از اندازه" ما طی یک درخواست خواستیم کمکی کرده باشم اندی مدت با حرف های خود سعی در تغییر وی و فهماندن آنکه در سنی هستی که کارهای مربوط به سن خود را باید بکنی و فلان و بَبلان ... ولی گوش شنوا فقط در همان ساعت همنشینی داشت و دیگر هیچ ... من گفتم تمام سعی خود را کردم ولی تا خودش نخواهد تغییر حاصل نمیشود درست مثل این میماند من دارم وادارش میکنم و من خود این را نمیخواهم ... ( زیادی کتابی حرف میزنم وسطش یهو رند میشه حرفام خب قلم خوبی ندارم )

آخر مگر میشود انسانی را وادار به کاری که دوست ندارد کرد ؟؟
میشود به کسی فهماند کارت اشتباه است و او به کار اشتباهش ادامه دهد ؟؟؟
میشود ...

میشود یا نمیشودش به من ربطی دیگر ندارد :|

ولی اونروز من را به خانه خود راه ندادی . در پیامکی گفتی رابطه با من از اولش هم اشتباه بود . خیلی دلم پر بود تو این چند روز مدام تو فکر و خیال به خود دشنام میدادم اما الان بعد اندی میفهمم اصلا چرا باید به خود بد و بیراه بگویم ؟؟؟؟ واقعا چرا :|

کاملا راست میگفت اشتباست ارتباط با من . با منی که ( تعریف از خود نیست ) مثل دخترای که میبینی نیستم اندی سال هم بگذرد باز هم به همان مانتوی یک رنگ رنگ و رفته رضایت میدهم به همان کتانی که توی بارون آب میره توش قانع ام بلد نیستم دوستی داشته باشم چه بخواد هم جنسم باشد چه خلاف جنسم بلد نیستم با این سنم قلیون بکشم چه رسد به چاق کردن آن ولی تو با اندی سن کم تمام این کارهارا بلدی ...

خودت سر آن مسئله مدام خواهان شماره بودی . خودت خواستی !!! و من این را به مادرت نگفتم و خیلی چیزها را نگفتم فقط بخاطر اینکه ته دلم هنوز دوستت دارم :)

و وای بر من به خاطر همین حس مهربانی که همیشه خنجرش به خودم میخورد !!

ولی جناب ر خان شما دیگر چرا ؟؟ رحم به حال دخترکت نمیکنی ؟؟ آخر گناه آن طفل معصوم چیست ؟؟ و ای کاش او هم مثل قبلی ها پا به این دنیا نمیگذاشت ولی نمیشود گفت کاش حتمن در آن حکمتی بوده از سوی خدا ... خدا !!! انقد خدا خدا میکنی انتظار داری با این کارا ... اصلا به من ربطی ندارد تو میدانی و خدای خود من که باشم قضاوت کنم ولی ای کاش زودتر میفهمیدم که قبل اینک طعم مادر بودن را بچشی هم همین بودی ....

و من درسی گرفتم عبرتی بزرگ در زمانی که دلم میخواست مثل هم سن و سال هایم یک دوست داشته باشم و با آن به بیرون روم و الان ترجیح می دهم باز هم مثل قبل دوستی نداشته باشم . و به همان هم بازی دوران کودکی ام که به اندازه دو خانه فاصله داریم و در سال اندی مدت کوتاه هم را میبینیم اکتفا کنم ..

آری همان کافیست همان همبازی دوران کودکی ام به صدتا امسال پ و ر می ارزد . خدارا بابتش شکر میکنم :)

آخ از کجا به کجا کشیده شدیم دلم پر بود و این تنها راه خالی کردن آن .
متشکرم از گاه نوشت های یک کلاغ که مرا کمی خالی کرد از فکر های بی پرده .
و تشکر از شما که وقت خواندن گذاشتید :)

و جمله پایانی .

 من باز هم از این جمله خوشم آمد :

اعتماد کنید ! از هر دستی بدهید از همان پس میگیرید .

  • سیمین فراز
۱۸
مهر

 یه عالمه مداد عروسکی
{-111-}



{-107-}

  • سیمین فراز
۱۷
مهر

jnwu7i7fs8ej3jd0ifda.jpg




  • سیمین فراز
۱۶
مهر

 86327523787308920397.jpg

 

 

 

بـگـذار تـمام دنـیا تـو رااحمق فـرض کـنـنـد

مـونالـیـزای رمـیـدہ از دسـت های تـب دار داویـنـچـیـــفـرقـے نـمـے کـنـد

سـیـنـدرلایـے کـہ در تـمام مـهـمانـے ها  یـک کـفـشـش را رزرو کـردہ اسـتـــ

یا سیـمـیـنــیبا شامـلـوی بـہ ارث بـردہ از بـے کـسـے هایـشـــ

با یـک دنـیا دشـنـہ در سـیـنـهـــ

و زنـدان هایـے کـہ چـهار گـوش زنـدگـےاش را گـرفـتـہ انـد..

بـگـذار انـسان ها آنـقـدر از تـو بـه قـهـقـهـ بـرونـد

کـہ بـہ قـهـقـهـ را رفـتـنـت را تـوضـیـح نـخـواهـنـد

در نـهایـت تـو مـے مانـے و هـزار چاپـلـیـن صامـتـــ

کـہ حـرفـهایـش بـہ رسـوخ هـیـچ لـنـزی نـمـے رسـد

هـزار شاعـر بـہ دریا زدہ و بـہ گـل نـشـسـتـهـــ

 کـہ با خـودشان مـدارا نـمـے کـنـنـد هـزار سـیاسـت مـدار...

تـو مـے مانـے و یـک تـیـمارسـتانـــ

و هـزار عاقـل بالـفـطـرهـــ

کـہ در تـو بـہ دیـوانـگـےزدہ انـد..

 

  • سیمین فراز
۱۵
مهر


1276392_764970306854321_1462917694_o.jpg


ساده کهـ میــشویــ
همـه چیــز خوبــ میـــشود
خـــودتــ

غــمـــتــ
مـشـکلـتــ
غـصـه ـاَتــ

هوایــ شهــرتــ
آدمـهایـ اطــرافــت
حتــی دشمــنت

یکـ آدمــ ساده کهـ باشـی
برایتــ فرقــی نمیــکند کهـ تجمــل چیـستـ
کهـ قیمـتـ تویـوتا لندکروز چنــد استــ ،فلانـ بنـز آخرین مــدل ، چند ایربـگ دارد
مهــمـ نیستـ
نیـاوران کجاستـ ، شریعـتی و پاسـداران و فرشتـهـ و الهیـهـ
کـدامـ حـوالــی ـاَنــد
رستــورانـ چینـی ـها ، گرانتــرینـ غذایـشـ چیـستـ
سـاده کـهـ باشی
همیـشه در جیبـت شـکلاتــ پیــدا میـشود
همیـشه لبـخـنـد بـر لـبـ داریــ
بـر روی جدول ـهایــ کـنار خـیابـان راه میـرویــ
زیــر بـارانــ ، دهـانـتـ را بـاز میکنـی
و قطـره قطـره مینـوشـی بـارانــ را
آدمـ برفـی کـهـ درسـت میکنـی ، شالــ گردنتــ را به او میبخشـی
سـاده کهـ باشی
همیـن کهـ بدانی بـربـریـ و لـواشـ چند استـ
کفایــت میــکند
نیــازی به غــذای چینــی نیـستــ
آبگـوشت هـمـ خوبــ استــ
ساده کهــ باشـی
آدمهایــ ساده را دوسـت دارمــ
بویــ ناب آدمــ میــدهند
بــویـ
نــــابــ
نــــابــ
آدمـــ

ساده کهـ میـشوی ،فرمــول نمیــخواهـی
ایکـسـ تـو همیـشه مسـاوی ایـگرگــ توسـتـ
ساده که میــشوی
درگیر رادیکالـ ، انتگرالـ و مشتقـ و ریاضــیات‌ ها نیستـی
هرجایـی به راحتـی محاسبـهـ میــشوی
ساده که میــشوی
حجـمــ نداری، جایی نمیــگیری
زود به‌ یاد می آیی و دیــر از خاطر میروی
ساده که میــشوی ،کوچک میــشوی
تــوی دلــ هر کسـی جـا میــشوی....

  • سیمین فراز